دلتنگی و دلواپسی
عزیزدلم از 5 شنبه که رفتم دکتر و بهم گفته بتات پایینه همش غصه خوردمو تو چشام اشک بوده میدونم
جوجوی مامان با این استرسی که دارم توهم خیلی اذیت شدی الهی مامان فدات بشه ولی بخدا دست
خودم نیست تو همه ی زندگیمون هستی مگه میشه بهت بی تفاوت باشم
تو این شرایط بد بابایی مجبور شده مارو تنها بذاره و بره هند خودشم اصلا راضی به رفتن نبود
ولی چاره ای نداشت چون سفر کاریه
الان که دارم اینارو برات مینویسم تمام کیبردم از اشکام خیس شده
عزیزدلم کاش میدونستم الان تو دل مامانی خوب و سلامتی تا کلی از غصه هام رفع میشد ولی باید تا 3
شنبه صبر کنم وتا اون موقع فقط دعا میکنمو از خدا میخوام که تورو برام حفظ کنه
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی