هدیه خدای مهربون

سورپرایز مامان زهرا

1391/10/10 12:15
نویسنده : سوگند
504 بازدید
اشتراک گذاری

عزیزدلم مامان زهرات اینقدر دوست داره که از خیلی سال پیش به فکرت بوده

موقعی که دیگه مامانت بزرگ شدو دیگه سنش از عروسک بازی گذشت مامان زهرا همه عروسکامو جمع

کرد گفت اینارو برات نگه میدارم تا زمانی که خودت به سلامتی نی نی دار شدی بدم به نی نیت تا باهاشون

بازی کنه اون موقع من گفتم واااااااااااااااااااااااااااااااااااای کو تا من بزرگ بشم ازدواج کنم و نی نی دار بشم

مامان زهرا گفت صبر کن اون روزم میاد اون موقع خیلی ساده از کنار حرفای مامانیت گذشتم ولی الان میبینم

که راست میگفت چقدر زود زمان گذشت چقدر زود من بزرگ شدمو حالا خودم دارم صاحب یه نی نی ناز

میشم

عشق مامان اینا همه عروسکای دوران بچگی مامانه که کلی باهاشون خاطره دارم مامان زهرا با سلیقه

همه ی اینارو نگه داشته تا بدتشون به تو قند عسلم

این عروسکو وقتی که من 8ساله بودم مامانو بابام برام خریدن خیلی دوسش داشتم الانم هر وقت میرم

خونه مامان زهرا بغلش میکنمو براش لالای میخونم به شوق روزی که خدای مهربون تورو بیاره تو بغلم

عزیز دلم مامانی بی صبرانه منتظر به دنیا اومدنت تا برم برات کلی اسباب بازی بخرم تو هم همه اسباب

بازیاتو بیاری بریزی تو خونه کلی شلوغ کنی همش من خونرو  تمیز کنم ولی تو دوباره همه چیزو بهم

بریزی آه کاش اون روزا زودتر بیاد  

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)