هدیه خدای مهربون

اولین چیزی که نی نی از مامانش خواست

1391/9/29 13:18
نویسنده : سوگند
506 بازدید
اشتراک گذاری

سلام جوجوی من چطوری خوشملم ایشاله که حالت خوب باشه این روزا مامان نمیتونه خوب غذا بخوره و

همش نگرانتم عزیزم این روزا بزرگترین کابوس زندگیم شده غذا خوردن ولی پریشب یه اتفاق خیلی خوب

افتاد عشقم اولین خوراکیو از مامانی خواستی

خیلی بی حوصله نشسته بودم منتظر بابای تا از سر کار بیاد و داشتم به این فکر میکردم که شام چی

میتونه باشه اخه  مامان بزرگت غذا درست کرده بود وقراربود شام بریم بالا همش به خودم میگفتم کاش

شام یه چیز خوشمزه باشه و بتونم بااشتها بخورم خلاصه تو این فکرا بودم که یدفعه تو به مامانی گفتی

که دلت اولویه میخواد اول پیش خودم فکردم که همه وسایلشو دارم خودم درس کنم ولی بعد دیدم نه

نمیشه تو شیطون بلا  داری مامانیو میکشی همش پاتو میکوبی زمین میگی من همین الان میخوام زود

زود اصلانم صبر ندارم دیگه مجبور شدم زنگ بزنم به بابای و بگم زود برای منو نی نی اولویه بخر بیار بابای

گفت خانومم اینا بهداشتی نیست بذار بیام خونه واست درست میکنم گفتم نه نمیشه الان باید بخورم دم

در آماده نشستم تا بابای بیادSmiley face is hungry emoticonوقتی اومد سریع ازش گرفتم نشستم خوردم بعداز

اینکه چند تا لقمه حسابی خوردمو دلت آروم شد تازه یادم افتاده که به بابای سلام نکردم همش تقصیر تو

وروجک من  بعد بقیشو برداشتیم رفتیم بالا بیچاره مامان بزرگت باقالی پلو درس کرده بود ولی من اصلا  نتونستم بخورم و تند تند اولویمو خوردم مامان بزرگو بابا بزرگت با تعجب بهم نگاه میکردن Can't believe my eyes animated emoticon چون

بیچاره ها تا حالا ندیده بودن که من اینجوری غذا بخورم عشق مامان تورو خدا بازم هر چی که دوست

داشتی ازم بخواه تا من فوری برات حاضر کنم Kissing animated emoticon

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)